هجرت هنرمندی نازنین *محمود بهرامی*

وقتی مردم روی قبرم ننویسید کی بودم / ننویسید چی میخواستم چی میگفتم چی بودم
وقتی مردن آخرین نقطه راهه/نمیخواد گل روی گورم بکارید/وقتی هر اومدنی رفتنی داره/نمی خواد سنگ روی قبرم بذارین/خیلی وقتا پیش از این مرده بودم/عمری دل مرده به سر برده بودم/بدون سنگ .بدون نام و نشون/چوب این زندگی را خورده بودم
از محمد باقر خسروی کارگردان قدیمی سینما برای یک هنرمند دوست داشتنی و محبوب *محمود بهرامی*که شانزدهم تیر به دیاری دگر و دور شتافت
این خبر غم انگیز را امروز از بیمارستان و دقایقی بعد از هجرت این دوست نازنین دیگر دوست مشترکمان باران کمائی همانی که هر زمان با سازش مینواخت و میخواند شازده لذت میبرد و ده بار که نه صدبار به به میگفت....راستش نگفتم که ما به محمود خان بهرامی میگفتیم شازده ...در واقع این نامی بود که عطر هنر ایران*عطاران.رضا*بر او نهاده بود ...بگذریم از درددلهای شازده برای سالها بیکاری ناخواسته باعنوان مم......از دیالیزها برای کلیه نداشته اش .از بی مهری دوستان .از ....و باید بگذریم از دیدنش و روبوسی های آبدارش از خنده های از اند وجودش .او خاطره شد ..شازده به امید دیدار